شعر دل آدم – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی صفحه 32
« دل آدم »
طراز حکم حق ، از آن اول همین رنگ است
زِ اول تا الی آخر، خدا دارای فرهنگ است
خدا آن فرد تنهای است و حاکم برهمه مخلوق
نظام و تخت وتاج آن،پُر از مبنای اورنگ1 است
خدا محتاج کس نَبْود،به هر کارش بُوَد قدرت
بشرمحتاج هرکارست وکارش جزء نیرنگ است
که کار خود نمی داند،چرا محتاج نیرنگ است
به دنیا در چنین پهنا،برایش عرصگه تنگ است
بشر در پهنه ی دنیا، برایش کار دشوار است
اگر بتوان کند کاری،چرا محتاج نیرنگ است
که هرکاری بسنجیدم،پُر از نیرنگ وتزویر است
بشر برخود مشو غرّه2که کارما همین رنگ است
دل هرکس که چون سنگس،نشاید گفتنش نازک
دلِ نازکتر از گُل را،نشاید گفتنش سنگ است
دلا در بُعد هر کاری،مسافت را تماشا کن
وگرنه این دل آدم،نه گُل،نه خارونه سنگ است
حسن از خلق تا خالق،تو آن بُعدش چه می دانی
که از مخلوق تا خالق، هزارن بُعد فرسنگ است
٭٭٭
1- فر و زیبایی 2- فریفته – مغرور

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه