شعر عهد حسین(ع) – حسن مصطفایی دهنوی

« عهد حسین(ع) »
دانا منم که جان فکنم ،در دیار دوست2
جان می دهم به قامت ، پُر افتخار دوست
جانی که آن به من بسپُرده است کی رواست
بسپارمش ، به خاک ره رهگذار دوست
کار حسین(ع) و کربلا غیر از این نبود
این یک نشان راه بُوَد بر دیار دوست
دانا دلان که راه بپویند به راه حق
آن رهروان پاک که رفتند کنار دوست
یاران طریقه ای که خدا راضی است بر آن
گر این مَثَل برای شماست لاله بار از اوست
کار حسین(ع) و رأی خدا ،بسته شد به هم
جانبازی حسین(ع) ببین آشکار از اوست
آن چشمه ی مراد ،که در دشت کربلا
آب مراد می دهد ، از آبشار دوست
روز اَلست3 ، علم خدا این قرار داد
تا آن حسین(ع) تازه کند، آن قرار دوست
عهد حسین(ع) گر چه به تطبیق حق بُوَد
عهدش وفا نمود ،به پای وقار4 دوست
جان دادن حسین(ع) که بی اعتبار نیست
جان می دهد یقین ، به ره اعتبار دوست
افراد را ببین ،که در همه جا و هر مُحرمی
بر سینه می زنند،که همین انتشار اوست
سر چشمه ی بقاست، در آن دشت کربلا
این متصّل بُوَد به همان آبشار دوست
یارب حسن ، ز فیض تو بی بهره گر نماند
نام حسین(ع)وکار حسین(ع) انتظار اوست
٭٭٭
2- خدا – کنایه از پروردگار 3- روز خلقت آدم 4- بزرگواری – حلم
حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه