شعر فطرت نیکان – حسن مصطفایی دهنوی

« فطرت نیکان »
بر اقتدار1 خاک ، در رهگذار دوست
جانم همیشه درد کش از اقتدار اوست
اندر سر من از ازل، این فکر روشن است
کز اقتدار اوست،که فکر اندر این کدوست
جانا ، سلامتـی که بُوَد نعمتی بزرگ
با درد صحبتـم بر معبود2 ما نکوست
آزادی ای بشر ، همه جا می برد تو را
این رشته می برد، بشر اندر دیار دوست
در این زمانه ، صحبت نیکان نظر کنید
بر هرچه نیکی است،اثر نقش دست اوست
نـشناختم ، طریقه ی دنیای حیله باز
دارم امید بلکه شناسم ، طریق دوست
جانم زِ دست جور و جفای تو شد تمام
بازم به فیض جور و جفای تو آرزو است
خلق زمانه ، دانـش ما را نـمی خرند
امید ما بر اوست،که این دانشم از اوست
بنگر نصیحت علما ، پیش خود پسند
آبست وآتشی ویکی سنگ ویک سبو3است
اهل جهان چو طعنه زنندم بر این صفت
ما را امید حکمت ولطف وصفات اوست
مردی که اصل نیک وبد ازهم جدا شناخت
این نیک بینی از ازلش4،جزء اصل اوست
جانا مزن تو دست جفا ، بر سر کسی
در وقت جرم آن بِِـکَند از سر تو پوست
بی عفتان به غیبت و تهمت زدن خوشند
عفت طریق اوست،که در فکر آبرو است
جانا طریق نیکی و مهر و وفا بـجو
مهر و وفا به نزد همه نیک ها نکوست
این انجمی1 که می نگری دور این زمین
اینها چراغ راه دیگر مُلکها و هوای اوست
نقـش زمین و آدمیان و گیاه را
با دقت اَر نظر بکنی ،نقش دست اوست
نظم جهان و گردش این آب و خاک را
برگو تبارک الله ازاین نظم،ناز شست اوست
گردیدنت به روی زمین، لطف حق بُوَد
آن رفتنـت به زیر زمین،نظم حکم اوست
آن صحّت2 و جوانی و آن حُسن عاقبت
اول به ما بداده ،عجب نعمتی نکوست
تنظیم رأی ما نـشود عاقبت درست
از روزگار پیش همین بحث و گفتگوست
اجرای حکم مملکتی را دو شعبه است
اجرای آن زِ ملت و حکمش زِ شاه اوست
اطراف پرده ،ما همه گُم کرده ایم راه
راهی برای ما، به همین پرده دست اوست
هرکس که مَحرمی بشد از سِـر3 ذوالجلال4
این محرمی است ،تربیت این زِ سِـر اوست
این نعمتی که خوردی و پنداشتی زِ خود
بنیاد خلقتش ، همه اکرام5 دست اوست
خود ای حسن،به فطرت نیکان نظر بکن
هر فطرت بدی به جهان، نیکش آرزو است
٭٭٭
1- جلال – جاه – توانا 2- خدای تعالی 3- کوزه 4- همیشگی – اولِ اولها
1- ستارگان 2- تندرستی 3- راز 4- صاحب بزرگی – صفت خداوند 5- انعام- احسان

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه