شعر قدم های باران – ژیلا شجاعی (یلدا)

قدم های باران
ابرها جشن می گیرند در وسط آسمان
می چرخند و می خوانند آواز شاد باران
دست نوازش می کشد بر تن تب آلود زمین
چون آفتابی است که طلوع می کند باران
کوه و دشت و دمن لبریز از طراوت
چمنزار قد می کشد به استقبال باران
برکه ای که از بی آبی تشنه مانده بود
می شود لبریز از آب با قطره های باران
صدای طنین باران در کوچه و محله
هلهله ناودان ها از عبور دانه های باران
سر می خورد از روی چتر و کلاه آدم ها
با سقوط دانه های ریز و درشت باران
گربه ای پنهان می شود میان پرچین باغ
در جوی و کوچه و خیابان با راه افتادن آب باران
آواز گنجشک ها بر روی شاخه ها
در لحظه لحظه های باریدن قطره های باران
می خندد لبانش مترسک شالیزار
با پایین آمدن دانه های باران
می بارد اشک شوق از چشم شالی کار
شکر می کند خدا را از برکت قدم های باران

ژیلا شجاعی (یلدا)

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه