شعر تابش خورشید – حسن مصطفایی دهنوی

« تابش خورشید »
در تابش خورشید، اثری رو به جهان هست
در جمله نباتات ، اثر آن به عیان هست
آن خالق خورشید و همه عالم و آدم
لطفش به همه عالم و برکون ومکان هست
بر آدم و عالم بُوَد ، آن تابش خورشید
تنها نه بر آدم ، به همه عالمیان هست
آن سود اثـر ، کـز اثـر لطف خدا بود
در گردش افلاک و زمین،واقف ازآن هست
تا روز قیامـت ، به همـان طرز بـگردد
چون گردش اینها،به همین رأی همان هست
داناتـر این آدمیـان ، فکر جهان نیست
دانایی آن بهر همین هر دو جهان هست
در دور زمین و فلک و دور سماوات
گر ما بتوان گشت ،بدانیم که آن هست
در صحنه ی تاریخ جهان ،هر چه بـبینیم
ذکرش به زبان بود و از ما به زبان هست
از روشنـی روز و از آن تاریکی شب
باید که بدانیم که نیران1 و جنان2 هست
از پیکره ی موری و تا پیکره ی فیل
مقیاس بکن ،حکمت آن در حیوان هست
آن پَـر زدن پشـه و پـرواز طیوران3
دقت بنما ، آن زِ کجا در طَیران4 هست
درک آن دانستـم، از امر خداوند علیم
کی در بدنم،جرأت وکی تاب و توان هست
در جمله ی ذرات جهان ،حکمت حق بین
هر ذره حکمت،زِهمان است و عیان هست
در کار فـرو بسته ی این آدمیان بین
لطفش به همه کار و همین آدمیان هست
نیـروی جوانـی ، بـنگر موقع پیـری
در پیری تو نیست و در فرد جوان هست
هر فرد که از تیر قضایـش بگریزد
بر فرد گریزنده ،که تیرش به نشان هست
آن قادر سبحان و توانا که بـگفتند
تا حال همان بود و در آخر، همان هست
٭٭٭
1- دوزخ – آتشها 2- بهشت 3- پرندگان 4- پرواز
حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه