شعر تپش های سیاه و سفید – ژیلا شجاعی (یلدا)

چهره آدمها هست رنگارنگ
کبود و سرخ و سیاه
زرد و سفید و ارغوانی رنگ
اما رنگ قلبها هست دو رنگ
یا سفید است و یا سیاه رنگ
گاه می تپد در سینه ای سفید، قلب سیاهی
گاه سفید است قلبش، آن سیاه پوست پا پتی
گاه مردی با رخی زرد رنگ
قلبش چون آیینه زلال و سفید رنگ
در جایی سرخ پوست خوش قلب قبیله
می دهد جرعه آبی، سفید پوست در بند را
جایی دیگر مرد سفید پوست می دهد شکنجه
مرد خوش قلب سیاه پوست دهکده را
گوژپشتی کریه المنظر به جرم زشتی می بیند آزار
رنگ قلبش سفید است و او آدمی است بی آزار
میان چهره و قلب آدمیان فرقی است
در قلبها رنگ سیاه و سفیدی است
هر آن کس که سفید است. قلبش سفید نیست
هر آن کس که سیاه است. قلبش سیاه نیست
گاه سیاهی چهره، می پوشاند قلب سفیدی را
گاه سفیدی، مغرور می سازد قلب سیاهی را
گاه هم سفید است و هم قلبش سفید
گاه هم سیاه است و هم قلبش سیاه
درجه را آدمها به رنگ قلب نمی دهند
به رنگ چهره آدمها امتیاز می دهند
آن گاه تبعیض نژادی می شود پدیدار
آنکه سیاه است می شود گرفتار
گر چه قلب سیاه پوست سفید است و ناب
ولیکن رنگ سفید می آورد بر او عذاب
کاش به رنگ چهره نبود برتری آدمها
کاش دیده می شد به سادگی رنگ قلبها

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه