آرامش جان را از پس کدام دیوار این شهر پر هیاهو میخواهی…
نگاه کن! تو مانده ای و خود تو
اندکی بود و رفت..‌‌‌‌.
سال ها بگذشت و تو مانده ای ..‌.
میدانم پناهت بود، آرام جانت بود ..‌‌.
تکرار نکن خاطراتت را، عذابیست میدانم
بازگو نکن مشکلاتت را، عذابیست میدانم
غریب بود و غریبانه رفت و غریب ماندی در این هیاهو..‌‌عذابیست میدانم
سگ سیاهیست این غم به دنبالت
می آید، میدانم…
گم شده ای در این هیاهو، به دنبال او، میدانم …
” سعید افصحی “

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه