شعر فوق استغناء – حسن مصطفایی دهنوی

« فوق استغناء7 »
خدا یاری نمی خواهد ، خدا در فوق استغناس
زِ هَر یار و زِ هر دشمن خدا داناتر و بیناس
خدا محکمتر ازکوهس ، به هر بادی نمی جنبد
به سود و آرزوی کس ، نمی جنبد و پا برجاس
خدا حاجت نمی دارد،خدا محتاج کس نَبْود
زِ لطف آن سخن برگو،که لطفش یاور ماهاس
خدا بر چپ نمی گردد ، خدا بر راستی باشد
به نام راستی بر چپ،بگردیدن همش از ماس8
خدا همچون بشر نَبْود9،خدا را نام می گویم
که می داند که از اول، چرا نام خدا در ماس
بشر مقیاس خود داند ، خدا را کی بشر داند
که مقیاس خدا ،بالاتر از مقیاس و درک ماس
بشر نتوان در این دنیا ، رهی از حد بپیماید
مگر با رهـروی باشد ،که آنهم رهبر دنیاس
خدا محفوظ می باشد ، نگهبانی نمی خواهد
ولی بر ما خطر باشد ، نگهبان و حافظ ماهاس
خدا اینقدر داناس،که دانش در بَرش سهل است
ز نادانی ما باشد ، که دانش رهبر ماهاس
ز هستی هر چه می بینم ، همه صنع خداوندس
تمام چشم ما برآن خدا ، کور است و نابیناس
حسن چشمت نمی بیند،خدا را با چه باید دید
من این مطلب چنین دانم،خدا چشمش به ما بیناس
٭٭٭
7- بی نیازی 8- ما است 9- نباشد

حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه