شعر پاییزی با هزاران رنگ – ژیلا شجاعی (یلدا)

برکه پر آب، از باران پاییزی می شود
لب تشنه علفزار، دوباره سیراب می شود
بیدار می شود گویی جهان از خواب
هم همه ای در میان شهر جاری می شود
رقص شاپرکها در کنار مرغزارها
با آب بازی مرغابی ها شادی برپا می شود
صدای هم همه چلچله ها می رسد به گوش
با خنده آنها، شالیزار پر از غوغا می شود
روی زمین از همه رنگ، برگ ها می ریزد
باز هم از هزاران رنگ ، فرشی پیدا می شود
می گذرند از کوچه ها تک تک عابران
صدای خش خش برگها به گوش می رسد
نوای بلبلان می پیچد در وسعت باغها
ترانه های عاشقانه باز آشکار می شود
کوچ می کنند پرستوهای مهاجر
منظره زیبایی درآسمان نمایان می شود
با بارش فرح زای باران پاییزی
جاده ای سر سبز و رویایی پیدا می شود

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه