( چلّه نشین )

منزل کنم بعد از تو در ویرانه ها
مجنون شوم همراه با دیوانه ها

آتش به جان افتاده از دوریِ تو
خود را کُنم رسوایِ در میخانه ها

در انتظارم باز آیی از سفر
وانگه رها گردم از این بیگانه ها

گمراه گشتم در مسیرِ عاشقی
باز آی باطل گردد این اَفسانه ها

تا کی خمارِ دیدن رویت شوَم
چشمم به ره درحسرتِ پیمانه ها

شهرِ مرا روشن نما با نورِ خود
چون مانده درظلمت همه کاشانه ها

عمری به دیدارِ(حبیبم) زنده ام
آیی اگر بوسه زَنم برشانه ها

امّا کنارم بوده ای، خاکم به سر
حالِ تو می پرسیدم از پروانه ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاعر : حبیب رضائی رازلیقی
قالب : غزل
وزن : مستعلن مستفعلن مستفعلن
بحر : رجز مسدس سالم

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه