شعر کار خیر – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« کار خیر »
خدایا ، گر زِ اول کافر هستم
مسلمانـی تو ، نامـد1 به دستم
صراط مستقیمـت در کجا بود
کجا دیدم، کز آن چشمم بـبستم
طبیعت را نهادی پیش چشمم
کجا من بر طبیعت، شایق2 هستم
تو نفس سرکشی بر من گماری
من از ترست ،سر آن را شکستم
عجب راهی به پیش من نهادی
ره سختس،کجا من راحت هستم
طریق من ، عدالت پیشگی بود
طریقی از عدالت ، قائل3 هستم
اگر گبرم4 و هندو یا مسلمان
به هر مذهب ، خدا را می پرستم
هرآنکس راه دین را بر من آموخت
شنیدم ، من به راهـش در نـبستم
زِ شمشیر اَر بُرند ، این سر من
رها نـتوان کنند دینـم زِ دستم
من آن شیرم، که نقشم راستی شد
نه مثل روبهی5 حیله گر هستم
همه حرفم به صدق و راستی بود
نه چون یک دشمنی کینه ور هستم
اگر مایل تو بودی دین برایم
چه من بودی،که بردین مایل هستم
چرا امروزه هستم، من مسلمان
به اسلام و به ایمان ، پای بستم
تو که دستور دینی داده بودی
به پیغمبر(ص) بگفتی آن نجستم
کجا پیغمبرت را ، من بدیدم
کجا ، کی در برِ آن من نشستم
خدایا ، دین حقی قائلم من
مگر با این عقیده ، باطل هستم
شیاطین ، به من دارند تسلط
کجا بر آن شیاطین ، تابع6 هستم
به پیمانی که بستم ، قائلم من
کجا و کی ، زِ تو پیمان شکستم
غلطکاری نه کار فرد من بود
غلط بـنمودن و بستن دو دستم
وفا ناید زِ مردم ، من چه سازم
درِ مهر و وفا را ، من نـبستم
دلم را گر دری بگشودی از لطف
من آن در را به لطفت کی بـبستم
اگر این سینه ام پُـر شد زِ علمت
یقین بر علم تو گنجینه هستم
حسن در کار خیر ، آماده تر بود
به کار شر، همچون دشمن هستم
٭٭٭
1- نیامد 2- راغب 3- گوینده- معتقد به چیزی 4- آتش پرست 5- روباه 6- پیرو – مطیع
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه