« گوش دل »
یکی به چشم نهـد ، پای آشنای مرا
یکی به خون بکشد ، جسم آشنای مرا
یکی نهد به جبین ، خاک دوستان مرا
یکی بَـرَد سـر نی ، سَـرِ دوستان مرا
یکی یزید پلیدس ،کُشد حسین(ع) مرا
یکی حبیب5، فدا گشت دوستان مرا
یکی زِ جهل خودش ، نـشنود صدای مرا
یکی زِ گوش دلش ، بـشنود ندای مرا
یکی به چشم کشد ، خار بوستان مرا
یکی زِ جهل نـبوید ، گلی ز بوستان مرا
یکی بجنگد بر من و گویدم که چرا
یکی به خود طلبد، آن رضا و صلحم را
یکی به چشم کِشد ، خاک آستان مرا
یکی طلب کندم ، صلح و انتظارم را
یکی به اسم من و نطق من ، سپارد جان
یکی به عمر بگردد ، نخواند اسمم را
یکی نـجوید و نـشناسد این نکات مرا
یکی به جان بـسپارد سِـرِّ کلامم را
یکی دعا کند ، دانـد اعتبار مرا
یکی چو کفر خودش ، بنگرد نظامم را
یکی به عمر و به جان می خرد بلای مرا
یکی رضا نَـبُوَد ساعتـی کلامم را
یکی به نیم جویی،عمر شاکر است مرا
یکی به مُلک جهان ، عمر کافر است مرا
یکی به نام الف ، بـشناسد امـر مرا
یکی به بار کتابی ، نـداند امر مرا
حسن تو راه خودت رو ، بجوی امر مرا
یکی اگر که نداند ، بگو تو امر مرا
٭٭٭
5- حبیب ابن مظاهر
حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه