« یقین »
اگر ما خدا را ، یقین داشتیـم
تبهکاری از خود ، نه بگذاشتیـم
اگر معتقـد می شدیم بر امر حق
به دزدی چرا صد کمین داشتیـم
وفـای محبـان چـرا کم شـده
اگر ما محبت بر آن داشتیـم
درستی و تقوی و ایمان خلق
چرا ما ز خود سهـل پنداشتیـم
اگر غَره1 نَـبْود2 بر این کار دهـر
چرا ساده این دهر انگاشتیـم
اگر ما به کردار حق قائلیـم3
چرا کار حقـی نـیفراشتیـم
ز کـردار نیکان نیکو سرشـت
که بود است، ما دست برداشتیـم
حسن کار نیکان ، نکو شد بجو
که بر جستجو ما تو را داشتیـم
٭٭٭
1- مغرور – فریفته 2- نباشد 3- معتقد بر چیزی
حسن مصطفایی دهنوی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه