• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان

    مجموعه اشعار سپید کوتاه (هاشور) ۲ /لیلا طیبی (رها)

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • اشتراک گذاری
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    (۱)
    کاش
    کسی به پرسد:
    چرا لبخندهای تو؛
    اینقدر بی‌رنگ است!؟
    و من
    همه چیز را
    بیاندازم گردن تنهایی!

    (۲)
    بارانِ
    نوازش دست هایت را
    بر گیسوانم ببار
    تا بهار بیاید
    و موهایم بویِ بابونه بگیرد!

    (۳)
    نگاهم که می‌کنی،
    آیه آیه شعر نازل می‌شود.
    گمانم،
    روح الامین منی!

    (۴)
    روانشناس‌اند بازوان تو!
    وقتی به آغوشم می‌گیری
    آه!
    چه زیبارام می‌شود
    اسبِ سرکشِ خیالم!

    (۵)
    و عشق،
    زنی تنهاست در خانه،
    که نیمه اش تویی،
    تو که هرگز نیستی وُ،
    همیشه بامنی!

    (۶)
    آنجا کنارِ تو،
    - نمی‌دانم!
    اما اینجا، کنار من
    دق کرده اند،
    - تمام گنجشک‌ها!
    چند روزی است
    بعدِ تو
    دانه از دست کسی نچیده‌اند.

    (۷)
    وَ چاله‌ای خواهم کند،
    تا،
    دفترِ شعرهایم را،
    زنده به گور کنم...

    (۸)
    کاش،
    انعکاسِ زمزمه‌های (تو و من)
    به گوشِ جهان برسد...
    اگرچه می‌دانم،
    قاصدکِ ماه؛
    سفرِ روزانه ندارد!

    (۹)
    شعرهایم را،
    مُثله کردم وُ،
    به آتش انداختم...
    ...
    تو اما؛
    ابراهیم بودی که،
    از شعله و دود-
    به پا خواستی!

    (۱۰)
    سرگیجه‌ای بُهت برانگیزست،
    -روایتِ تو
    یعنی:
    چه ربطی دارد؛
    خشکسالی‌های جهان وُ،
    سردرگمی‌های چارفصل؟!
    وقتی،
    نباشی!

    (۱۱)
    حالا؛
    تمام روز،
    موهای سیاه تنهایی را
    -شانه می‌کنم،
    و به ناخن‌های کبودش
    -لاک می‌زنم!
    تا پلشتی‌هایش را
    فراموش کنم!

    (۱۲)
    وقتی که نیستی؛
    دلم،
    اسیر زمستان ست...

    کاش،
    با دست‌هایت،
    - کمی بهار بیاوری!

    (۱۳)
    اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
    [در این شهر سیمانی،]
    ﺍﻣﺎ،
    -ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجره‌ها،
    ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!

    (۱۴)
    پاریس باشی،
    -یا تورقوزآباد!
    یا اصلن،
    همین وُوری‌یرد خودمان!
    ...
    عاشق که باشی،
    بی‌خوابی،
    آدرست را می‌یابد!!!

    (۱۵)
    پشت پنجره ایستاده ام.
    نارون پیر،
    ذهنم را خوانده‌ست...
    حالا؛
    با گنجشک‌های روی شاخه،
    نامم را-
    بارها وُ
    بارها؛
    به لهجه‌ی آن‌ها جیک‌جیک می‌کند.

    #لیلا_طیبی(رها)

    آمار

     68 بازدید

    تبلیغات

    mood_bad
  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    اشتراک گذاری


    پیشنهاد به شما

    مجموعه اشعار سپید کوتاه (هاشور) ۱ /لیلا طیبی (رها)

    (۱) برایم، اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ [بودن در این شهر سیمانی،] ﺍﻣﺎ، ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی123/ حسن مصطفایی دهنوی

    در آتش عشقت خدا  مي سوزم از بيچارگي درمان كه نتوانـم كنم اين درد  در  آوارگي دردي بُوَد در سينه ام  در…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی120/ حسن مصطفایی دهنوی

    آدم  اگـر  به  علم  خـدا  ،پي  نـبرده   است دستش مَزن و هيچ مگويش كه  مُرده است گـر اين  نداند  …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی119/ حسن مصطفایی دهنوی

    خرقه و تسبيح شيخ گرچه به ظاهر نكوست بي عملان كي رَوَند رو به ره كوي دوست چشم   بصيرت  بود   باطن  هر …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی168/ حسن مصطفایی دهنوی

    تا  به  تولّــي  دوست  بر پَـرم   از   آشيــان كس ديگر اين روح من ننگردش  درجها ن مرغ  فضايــي  بُوَد …
    • دوبیتی

    شعر دو صد گنج / حسن مصطفایی دهنوی

    « دو صد گنج » آنكه  سازنده  و خلاق  جميع  بشر    است دست غيبش همه جا بهربشر جلوه گر است اجتماعات …
    • قصیده

    شعر علم عقلا / حسن مصطفایی دهنوی

    « علم عُقلا » اي كه بر  وِرد1 زبان،صحبت نيكت  بُوَدت نيكي  از دست  مَده،تا  كه سعادت  بُوَدت2 پيروي…
    • قصیده

    یلدا بی حضور پدر/ فاطمه مقیم هنجنی

    بعد از تو هر شب در فراقت شام یلدا بود بین من و لبخند هایم بی تو دعوا بود ای عشق شبهای قشنگ کودکی…
    • غزل

    شعر دوبیتی148/ حسن مصطفایی دهنوی

    زاهد ، به  راه  جـمله  تـجمّل  خودت مـرو راهت  قناعت  است ،  اگـر  مي شود بـرو زاهـد    بِـكار   بـذر  …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1401 - 1398

    سبد خرید

      ورود ×

      چهار + پنج =

      ورود با رمز عبور یکبار مصرف
      ارسال مجدد رمز عبور یکبار مصرف(00:240)
      • (+98) Iran