دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « دانش آموز » خداوندا ، تویی با دانش آموز تو را دانش…
– مجنون بیلیلا: از گورستان قلب من که می گذری کمی آرام، گام بردار سالهاست آنجا…
« پرده ی حکمت » چنین گفت : پیغمبر(ص) با شعور بـجو دانش از مهد۱ تا به گور پیمبر(ص)همین…
ُ رعدوبرق انگاری صدای خوف و رَجاست ُ نترسیدن برای ھمچون ما کفر و جفاست َ سرزمین دل ما،…
« پند خدا » ای بشر خیره سر ، می برنت در سفر از وطن ای خیره سر، توشه بِـبر در سفر آن…
« طوطی عشق » طوطی عشق مرا ، عشق گُل آمد به نظر تا که از طوطی عشقت،نظر ابراز۱ کنیم رو…
« خرده نان » از بس که ضربه خوردم از بهر خرده نان ترسم دیگر که آبی و نان، در دهن کنم صد…
« چرخ کهن » یارب بـخواه چرخ کهن ، واژگون شود تا آدمـی زِ جور و جفایـش برون شود این…
« ره خطر » رسم است راه خود رَوی و کینه در بشر در راه کینه می رود ، اما ره خطر غافل…
« مرغ غیب » در اعلا ملک حق، تا می توان رفت چرا در خاک این دنیا بمانیـم مگر این روح ما…
نجات یافته داستانی از: سعید فلاحی (زانا کوردستانی) نفس نفس زنان در تاریکی بیابان…
پوچی مطلق : وقتی که نیستی یک چیز دنیا کم است… مثلِ یک خنده، یک بهار یا؛ —…
« الطاف حق » گفتن هـزار نکته ، زِ یزدان همین بُوَد روز قیامتـش ،به یقیناً یقین بُوَد…
« طالع ۱ » بد بخت تریـن مردم ، منـم امروز هر کار که کردم نشدم فاتح۲و فیروز اطراف من…
« مرز قناعت » از مرز قناعت نگذشتم که من از خود آلایـش۱ دنیـا و تجمّـل۲ نـپرستم میلم…
✓ زخمیِ اسارات: …باید از تو نوشت. وقتی،،، بهار از تو شروع میشود. و اردیبهشت،…
فراق برادر دون ده رن قانه گوزوم نن ، بو آخان یاشیم اولوب قلبیم اود دوتی یانور ، گول…
« راه توحید » گفتگویی زِ خدا باشد و توحید بشر آن که بود است همین گفته ی ثابت نشنید راه…
ای آنکه هر شب درغمت ناکوک شد احوال دل جانم چو بم صد پاره شد کردم رها امیال دل جنگی به…
شمع جانم، درنبودت بی قرارم ،جانِ دختر ازغمت گشتم چومجنون، اعتبارم ،جانِ دختر شکوه کردم…
شایسته است ستاره ها را جای آفتاب بنشانیم وقتی که آفتاب عاطفه ها را به آتش کشید و بر…
مترسک خدای ترس و وحشت نیستی نه خون آشام این دشت نه یک گرگی دریده بره ای از لذت و خشم…
دوست داشتنِ تو! ریشه در کتابهای کهن دارد. پیامبر مهربانم! آیههای نبوتت را خوب…
« بنیانگذار مهر » ای خالقـی که حاکم روز جـزا تویی خلاق این جهان و همه ماسوا۱ تویی…
✓ تناسخی با تقویم تازه: با تناسخی بینقاب –شاعرم آفریدی! مگر آئینهی خلقتم بودی؟…
« همت یارم » آن مِهـر که ورزیدم ، از همت یارم بود آن یار جهانگردم ، همیشه کنارم بود…
– تکدّر: دوستت دارم و همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که، نمی توانم چهار فصل…
« نصرت و فتح » کس اَر نصرت و فتح۱ میدان بخواست نـباید که در درس ، تنبل بُوَد کس اَر…
” گذر زمان “ . باز بی تو گذشتم از آن کوچه نه مهتابی بود نه توانی در پا و…
– به دیدار آفتاب: به وعدهگاه میروم حدودی که این روزها کولهی اندوه زمین…
« نکو کاری » گر قافله سالاری ، بر خلق بُوَد سالار خلقی به همان منظور، همراه همان هستند…
« راستی » آن آخرین پیامبر ، آخر زِ ما چه خواهد آن راستی که بنمود ، از ما در انتظارس آن…
« رسم محبت » لعنت بر آن کسی، که به من رهزنی کند یا ذره ای به من ضرر آوردنی کند با…
« رأی عالِم » هر که بر روی زمین ، منزلـش آباد کند بهتر است ، منزل عقبای خود آباد کند…
« آب فیروزی » حقیقت ، یاوران شد جاودانی نه چون تزویر و نیرنگ است فانی به معیار حقیقت…
« جنگ سوم » خدایا ، دین ما زین جنگ سوم الهی رشته اش بُـبریده می شد اگر دین، اولش جنگ و…
« آب زلال » مددی۱ تازه دیگر بار ، به من یار نمود صحبت تازه تـری ، آن به من اظهار۲ نمود…
« مرام برادری » بر من برادر آنکه ، غمم خوردنی کند کی می تواند ، آنکه دلم آزردنی کند ما…
« دریای طبیعت » آنها که به دریای طبیعت بـنشستند از کوی حقیقت ، به یقین بهره نـجستند…
دلتنگی؛ صخرهای ست سیاه و، بزرگ! دلتنگی؛ در نمیشناسد پنجره نمیشناسد! میآید میآید وَ…
« کوکب بخت » روزگاری به سر این من دل خسته گذشت آرزویم به سر مویی به رضایت نگذشت ای خوش…
” زبانحال امام بر بالینِ برادر “ . بر صورتِ تو بوسه زده خاکِ بیابان عاشق…
« عهد حسین(ع) » دانا منم که جان فکنم ،در دیار دوست۲ جان می دهم به قامت ، پُر افتخار…
« شب عاشورا » امشب برای عاشقان ، برنامه امضاء می شود فردای عاشورا بِبین ، عاشق هویدا…
« وهب » جنگ نیکی کرد اینک شادمان خالق اکبر ز تو باشد رضا می نمایم من به عهد خود وفا ای…
« فیض یزدان » دیشب ز فیض یزدان ، بهـرم بشارت آمد آن پیک با سعادت ، با صد اشارت آمد از…
خوبم؛ شبیه فانوس کنج انباری، که دل پری از لامپها دارد خوبم، شبیه گلدان کنار پنجره که…
« راه حرص » گـر آدمی به گنج قناعت رسیده شد زآن گنج ، بهره اش ز خدا آفریده شد از گنج در…