دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی صفحه ۳۲ « دل آدم » طراز حکم حق ، از آن اول همین رنگ است…
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « دانش آموز » خداوندا ، تویی با دانش آموز تو را دانش…
« پرده ی حکمت » چنین گفت : پیغمبر(ص) با شعور بـجو دانش از مهد۱ تا به گور پیمبر(ص)همین…
« پند خدا » ای بشر خیره سر ، می برنت در سفر از وطن ای خیره سر، توشه بِـبر در سفر آن…
« طوطی عشق » طوطی عشق مرا ، عشق گُل آمد به نظر تا که از طوطی عشقت،نظر ابراز۱ کنیم رو…
« خرده نان » از بس که ضربه خوردم از بهر خرده نان ترسم دیگر که آبی و نان، در دهن کنم صد…
« چرخ کهن » یارب بـخواه چرخ کهن ، واژگون شود تا آدمـی زِ جور و جفایـش برون شود این…
« ره خطر » رسم است راه خود رَوی و کینه در بشر در راه کینه می رود ، اما ره خطر غافل…
« مرغ غیب » در اعلا ملک حق، تا می توان رفت چرا در خاک این دنیا بمانیـم مگر این روح ما…
« الطاف حق » گفتن هـزار نکته ، زِ یزدان همین بُوَد روز قیامتـش ،به یقیناً یقین بُوَد…
« طالع ۱ » بد بخت تریـن مردم ، منـم امروز هر کار که کردم نشدم فاتح۲و فیروز اطراف من…
« مرز قناعت » از مرز قناعت نگذشتم که من از خود آلایـش۱ دنیـا و تجمّـل۲ نـپرستم میلم…
« راه توحید » گفتگویی زِ خدا باشد و توحید بشر آن که بود است همین گفته ی ثابت نشنید راه…
« بنیانگذار مهر » ای خالقـی که حاکم روز جـزا تویی خلاق این جهان و همه ماسوا۱ تویی…
« همت یارم » آن مِهـر که ورزیدم ، از همت یارم بود آن یار جهانگردم ، همیشه کنارم بود…
« نصرت و فتح » کس اَر نصرت و فتح۱ میدان بخواست نـباید که در درس ، تنبل بُوَد کس اَر…
« نکو کاری » گر قافله سالاری ، بر خلق بُوَد سالار خلقی به همان منظور، همراه همان هستند…
« راستی » آن آخرین پیامبر ، آخر زِ ما چه خواهد آن راستی که بنمود ، از ما در انتظارس آن…
« رسم محبت » لعنت بر آن کسی، که به من رهزنی کند یا ذره ای به من ضرر آوردنی کند با…
« رأی عالِم » هر که بر روی زمین ، منزلـش آباد کند بهتر است ، منزل عقبای خود آباد کند…
« آب فیروزی » حقیقت ، یاوران شد جاودانی نه چون تزویر و نیرنگ است فانی به معیار حقیقت…
« جنگ سوم » خدایا ، دین ما زین جنگ سوم الهی رشته اش بُـبریده می شد اگر دین، اولش جنگ و…
« آب زلال » مددی۱ تازه دیگر بار ، به من یار نمود صحبت تازه تـری ، آن به من اظهار۲ نمود…
« مرام برادری » بر من برادر آنکه ، غمم خوردنی کند کی می تواند ، آنکه دلم آزردنی کند ما…
« دریای طبیعت » آنها که به دریای طبیعت بـنشستند از کوی حقیقت ، به یقین بهره نـجستند…
« کوکب بخت » روزگاری به سر این من دل خسته گذشت آرزویم به سر مویی به رضایت نگذشت ای خوش…
« عهد حسین(ع) » دانا منم که جان فکنم ،در دیار دوست۲ جان می دهم به قامت ، پُر افتخار…
« شب عاشورا » امشب برای عاشقان ، برنامه امضاء می شود فردای عاشورا بِبین ، عاشق هویدا…
« وهب » جنگ نیکی کرد اینک شادمان خالق اکبر ز تو باشد رضا می نمایم من به عهد خود وفا ای…
« فیض یزدان » دیشب ز فیض یزدان ، بهـرم بشارت آمد آن پیک با سعادت ، با صد اشارت آمد از…
« راه حرص » گـر آدمی به گنج قناعت رسیده شد زآن گنج ، بهره اش ز خدا آفریده شد از گنج در…
« حد وصال » علی(ع) اعلا زِ مُلک بی زوال است تمام فعل و کار آن ، حلال است علی(ع)…
« کمال دایره » کمال دایره ی ملک بی زوال۱ هستی برای ملک بقاء ، نوگلی به باغ هستی عقاب…
« بالا سر » من از اول تو را ،گر سجده کردی مگر معبود من ، اول نـبودی غلط کردم،من اَر…
« باده ی حق » آنکس که جام باده ی حقش به کام شد میثم۱ بُد آن ،بگفت و زبانش لجام۲ شد…
« باغ جهان » هر غنچه گُل که دیدم، شوقم به گل فزون شد در باغ گل نـشستم ، شوقم به بوستان…
« قدرت دست خدا » مرکز ایمان کجاست ،حکم که بر ما رواست شاه که شاهی بجاست، قدرت دست…
« صفات حق » یارب تمام رو بـنمودن ، به کوی تو تا بـشنوند آدمیـان ، گفتـگوی تو هر سر که…
« دل سپرده » من دل سپرده ام سر کوی ولای تو روز ازل بـشد دل من مبتلای تو روز الست۱ تا…
« طلعت یزدان » خدا را کی توان دیدن، توان با عقل فهمیدن کز اول اینچنین بودس، همه با عقل…
« دوای درد ما » هر آنکس قابل فیض خدا شد برون زآیینه ی شیطان نما شد زِ اول هر که بر…
« دُر ناب » چرا دوری کنی از من،سلام ای همزبان من سلامَت گفتم ای جانا ، نمی دادی جواب…
« فریب » بیا جانا هدایت کن و دنیـا را مذمت۳ کن فریبش را مخور جانا ،خودت را بهر عزت کن…
« صد سال » صد سال شد از مال کسی لقمه نخوردم خون بدنم خوردم و از خلق نخوردم عمری همه از…
« ماه رمضان » فرخنده زبانی است ، که در ماه مبارک شب تا به سحر، ذکر خدایش به زبان رفت…
« فضائل علی(ع) » وظیفه ی تو ای بشـر ، نمـاز با وقـار شد نزول آن در آن حجاز ، زِ امر…
« آه مظلوم » نوح(ع) اگر از آهِ خود، نفرین بر آن افراد کرد عالمی ویرانه شد ، یک خانه آن…
« غم » دوباره غم ، دلم را می فشارد مداماً غم به روی غم گذارد خداوندا ، تو غم را آفریدی…