« مسأله » هركه نابودي خود ديد، در اين راه تو بود هستي اش را به تو بسپرد و به درگاه تو…
« شب خيزي » دلا در راه شب خيزي ،به سوي حق تكامل كن اگر محنت برت آرَد ،تو آن محنت1 تحمل…
« عشق ازل » مبناي عشق ، مبداء جسـم بشـر بُوَد عشق است ،نيرويش به سرم غوطه ور بُوَد عشق…
« رحمت پروردگار » سوي خدا دو دست ، دعا دار كن اظهار دوستي ، بـر آن كردگار كن دوران عمر…
« همراه » در مكان زندگي ، نشناختـي يارت كه بود همچنان طفلي و نـشناسي پرستارت كه بود آن…
« دو روز عمر » ما غافل از وظيفه ي انسان نمي شويم در مُلك حق ، به همره شيطان نمي شويم…
« دست دل » اين دل هميشه پيروي از آرزو كند در راه آرزوي خويش جستجو كند اين دل هزار…
« طريق دانش » طريق دانش اي بشر ، براي ما كه باز شد بـبين كه امر و نهي حق، نزول در…
« پند نيكان » هر که از کار فرو بسته، گِره وا می کرد دیگران را به حقیقت ،که چه بینا می…
« زُلف يار » ظلم ُزلف1 يار ما را ، هيچ زنجيري نكرد هر چه ناليدم بَـرش، بر آنكه تأثيري…
« شب قدر » شب قدري خداي ما ،كه از خود كرد ايجادش زِ فيض و رحمتش بر ما ،خدا بنهاد…
« كار خير » خدايا ، گر زِ اول كافر هستم مسلمانـي تو ، نامـد1 به دستم صراط مستقيمـت در…
« رهبر آدم » دانشسراي اين جهان ، در دانشش بازيگرست دانش نشايد جُست ازآن،اين يك خر بي…
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی صفحه 32 « دل آدم » طراز حكم حق ، از آن اول همين رنگ است…
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « دانش آموز » خداوندا ، تويي با دانش آموز تو را دانش…
« پرده ي حكمت » چنين گفت : پيغمبر(ص) با شعور بـجو دانش از مهد1 تا به گور پيمبر(ص)همين…
« پند خدا » اي بشر خيره سر ، مي برنت در سفر از وطن اي خيره سر، توشه بِـبر در سفر آن…
« طوطي عشق » طوطي عشق مرا ، عشق گُل آمد به نظر تا كه از طوطي عشقت،نظر ابراز1 كنيم رو…
« خرده نان » از بس كه ضربه خوردم از بهر خرده نان ترسم ديگر كه آبي و نان، در دهن كنم صد…
« چرخ كهن » یارب بـخواه چرخ کهن ، واژگون شود تا آدمـی زِ جور و جفایـش برون شود این…
« ره خطر » رسم است راه خود رَوی و کینه در بشر در راه کینه می رود ، اما ره خطر غافل…
« مرغ غيب » در اعلا ملك حق، تا مي توان رفت چرا در خاك اين دنيا بمانيـم مگر اين روح ما…
« الطاف حق » گفتن هـزار نكته ، زِ يزدان همين بُوَد روز قيامتـش ،به يقيناً يقين بُوَد…
« طالع 1 » بد بخت تريـن مردم ، منـم امروز هر كار كه كردم نشدم فاتح2و فيروز اطراف من…
« مرز قناعت » از مرز قناعت نگذشتم كه من از خود آلايـش1 دنيـا و تجمّـل2 نـپرستم ميلم…
« راه توحيد » گفتگويي زِ خدا باشد و توحيد بشر آن كه بود است همين گفته ي ثابت نشنيد راه…
« بنيانگذار مهر » اي خالقـي كه حاكم روز جـزا تويي خلاق اين جهان و همه ماسوا1 تويي…
« همت يارم » آن مِهـر كه ورزيدم ، از همت يارم بود آن يار جهانگردم ، هميشه كنارم بود…
« نصرت و فتح » كس اَر نصرت و فتح1 ميدان بخواست نـبايد كه در درس ، تنبل بُوَد كس اَر…
« نكو كاري » گر قافله سالاري ، بر خلق بُوَد سالار خلقي به همان منظور، همراه همان هستند…
« راستي » آن آخرين پيامبر ، آخر زِ ما چه خواهد آن راستي كه بنمود ، از ما در انتظارس آن…
« رسم محبت » لعنت بر آن كسي، كه به من رهزني كند يا ذره اي به من ضرر آوردني كند با…
« رأي عالِم » هر كه بر روي زمين ، منزلـش آباد كند بهتر است ، منزل عقباي خود آباد كند…
« آب فيروزي » حقيقت ، ياوران شد جاوداني نه چون تزوير و نيرنگ است فاني به معيار حقيقت…
« جنگ سوم » خدايا ، دين ما زين جنگ سوم الهي رشته اش بُـبريده مي شد اگر دين، اولش جنگ و…
« آب زلال » مددي1 تازه ديگر بار ، به من يار نمود صحبت تازه تـري ، آن به من اظهار2 نمود…
« مرام برادري » بر من برادر آنکه ، غمم خوردنی کند کی می تواند ، آنکه دلم آزردنی کند ما…
« درياي طبيعت » آنها که به درياي طبيعت بـنشستند از کوی حقیقت ، به یقین بهره نـجستند…
« كوكب بخت » روزگاري به سر اين من دل خسته گذشت آرزويم به سر مويي به رضايت نگذشت اي خوش…
« عهد حسين(ع) » دانا منم که جان فکنم ،در دیار دوست2 جان می دهم به قامت ، پُر افتخار…
« شب عاشورا » امشب برای عاشقان ، برنامه امضاء می شود فردای عاشورا بِبین ، عاشق هویدا…
« وهب » جنگ نیکی کرد اینک شادمان خالق اکبر ز تو باشد رضا می نمایم من به عهد خود وفا ای…
« فيض يزدان » دیشب ز فيض يزدان ، بهـرم بشارت آمد آن پیک با سعادت ، با صد اشارت آمد از…
« راه حرص » گـر آدمی به گنج قناعت رسیده شد زآن گنج ، بهره اش ز خدا آفریده شد از گنج در…
« حد وصال » علي(ع) اعلا زِ مُلك بي زوال است تمام فعل و كار آن ، حلال است علي(ع)…
« كمال دايره » كمال دايره ي ملك بي زوال1 هستي براي ملك بقاء ، نوگلي به باغ هستي عقاب…
« بالا سر » من از اول تو را ،گر سجده كردي مگر معبود من ، اول نـبودي غلط كردم،من اَر…
« باده ي حق » آنكس كه جام باده ي حقش به كام شد ميثم1 بُد آن ،بگفت و زبانش لجام2 شد…