شایسته است ستاره ها را جای آفتاب بنشانیم وقتی که آفتاب عاطفه ها را به آتش کشید و بر…
صدای ترنم تر درختان را می شنوم وقتی که باران بارید وقاصدک خندید چکه چکه چکید به روشنی…
مادر ای قدیسه ی شبهای مهتاب ای نسیم عاطفه در سکوت سبز محراب بارش بی سود باران رنجهایت…
دلتنگ کسی نباش که آیینه را شکست دلتنگ کسی نباش که ماه را رنجاند انگار کسی حرمت مهتاب…
عمو قاسم امروز قلم ها برای از تو نوشتن می تپند، می تپند و در سینه ام قلبم افسوس می…
مثل نیی در دست آفتاب شکسته ام و بر چشم خاک افتاده ام تنم بوی زمستان می دهد پائیز را…
قلب من بی خواب ترین ساعت خورشید هست تپش خانه ی این سوخته در گوش کبوتر ها یت شعر می…