دسته: شعرا

آذر 16
شعر راه توحید – حسن مصطفایی دهنوی

« راه توحید » گفتگویی زِ خدا باشد و توحید بشر آن که بود است همین گفته ی ثابت نشنید راه توحید به باریکی مویَـس نگرید هر که باریک ندیدس ، ره توحید ندید راه توحید بلند است و نشیب است و فراز1 سالک2 راه بـباید شب و روزش بدوید آخر ای قوم بشر، نکته […]

آذر 16
شعر آیه – فاطمه مقیم هنجنی

ای آنکه هر شب درغمت ناکوک شد احوال دل جانم چو بم صد پاره شد کردم رها امیال دل جنگی به پا کردی به دل،گردان غم لشکر کشید گفتی بخوان این آیه را ، سرکوب کن آمال دل بودم رها چون قایقی بی سرنشین برروی آب موجی به پا کردی،سرابی مانده در جنجال دل بر […]

آذر 16
شعر جانِ دختر – فاطمه مقیم هنجنی

شمع جانم، درنبودت بی قرارم ،جانِ دختر ازغمت گشتم چومجنون، اعتبارم ،جانِ دختر شکوه کردم برخدایم ،دین وایمانم توبودی چشم بستی پرکشیدی ازدیارم،جان دختر طالعم شد درد وحسرت بی وفا،بابا نبودی! شاه دل تنها توهستی افتخارم ،جان دختر آن نگاهت وقت رفتن ،شد عذابی جاودانه آتشی شد شعله زدبر روزگارم ،جان دختر تکیه گاهم سینه […]

آذر 09
شعر شایسته است – نجیبه محمدی

شایسته است ستاره ها را جای آفتاب بنشانیم وقتی که آفتاب عاطفه ها را به آتش کشید و بر جنازه های سوخته ی قاصدک ها نفس کشید شایسته است ستاره ها را جای آفتاب بنشانیم وقتی که بر ذهن جاری دریا قدم زد و خشکید. نجیبه محمدی این شعر در کتاب گردش مستانه 2به چاپ […]

آذر 09
مترسک – اصغر محمودی (مور)

مترسک خدای ترس و وحشت نیستی نه خون آشام این دشت نه یک گرگی دریده بره ای از لذت و خشم مترسک نه شاهینی نه کرکس تو حتی جوجه ای را پَر نکردی مسیر قاصدک را کج نکردی مترسک از چه رو اینگونه کردند ردایت پاره پاره خاک کردند تنت را چاک چاک بر چوب […]

آذر 09
شعر ریشه های عطف – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دوست داشتنِ تو! ریشه در کتاب‌های کهن دارد. پیامبر مهربانم! آیه‌های نبوتت را خوب می‌فهمم! همین که نگاهم می‌کنی رسالتت تمام شده ست. دوست داشتنت، دریایی است ژرف ! یعنی می‌توانم غرق تو باشم! خوشدلم وُ، –چه خوشحال! دوست داشتنت،،، شبگردی‌های دو نفره است در خیابان‌های تاریک و خلوت. وقتی دست‌هایت با لهجه‌ای از مهر […]

آذر 09
شعر بنیانگذار مهر – حسن مصطفایی دهنوی

« بنیانگذار مهر » ای خالقـی که حاکم روز جـزا تویی خلاق این جهان و همه ماسوا1 تویی درماندگان وادی غـم را رهـا کنی بر درد بی دوای همه ، آن شفا تویی مهر و وفای خود بفشاندی به روی خاک بنیانگذار مهر ، به ارض2 و سماء3 تویی جرم و گناه من که فزون […]

آذر 09
شعر تناسخی با تقویم تازه – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

✓ تناسخی با تقویم تازه: با تناسخی بی‌نقاب –شاعرم آفریدی! مگر آئینه‌ی خلقتم بودی؟ که ابر شدی وُ، باریدی،،، که به جوشم وُ شعر بنویسم!؟ … باور کن،،، تکلمی در کَرت‌های تاکم نیست. مگر پلکی شراب فرو ریزی! آنگاه،،، با من شعری فاصله نمی‌گیرد! به تقویم تازه‌ام،،، — امتدادی فرما! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آذر 03
شعر همت یارم – حسن مصطفایی دهنوی

« همت یارم » آن مِهـر که ورزیدم ، از همت یارم بود آن یار جهانگردم ، همیشه کنارم بود مهر و وفای تو ، هـر چه به من آمد مهر به سر جان من ، تاب و توانم1 بود مهر و وفا کردم ، تا به تنم جان بود مهر و وفا ، دردی […]

آذر 03
شعر تکدر – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– تکدّر: دوستت دارم و همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که، نمی توانم چهار فصل جهان را در آغوش تو آواز بخوانم! حسادت می کنم وقتی نسیمی زیرک مو هایت را به بازی می گیرد! آه نارون بالا بلند من! باور کن از این همه خواستن، –غمگین ام… مثل پرنده ای که بادِ […]

آذر 03
شعر نصرت و فتح – حسن مصطفایی دهنوی

« نصرت و فتح » کس اَر نصرت و فتح1 میدان بخواست نـباید که در درس ، تنبل بُوَد کس اَر نصرت وفتح از درس خواست به چشم و دل از درس بینا بُوَد اگر کودکی ، درس تکمیل خواند به پیری و سختـی ، توانا بُوَد کسی را که نیرو و دانش بُوَد تمنای […]

آبان 12
گذر زمان ـ حبیب رضائی رازلیقی

” گذر زمان “ . باز بی تو گذشتم از آن کوچه نه مهتابی بود نه توانی در پا و نه سوی چشمی تا خیره به دنبالت گردد . میدونی . همه در گذر زمان به یغما رفت دلم خوشه به قبای پیری ارمغان روزگار ! . بداهه : حبیب رضائی رازلیقی

آبان 12
شعر، به دیدار آفتاب! – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– به دیدار آفتاب: به وعده‌گاه می‌روم حدودی که این روزها کوله‌ی اندوه زمین بگذارم، به مزارت می‌روم که دریچه‌ای‌ست وقتی که نیستی و گریستن‌ست که؛ سبکبارم می‌کند. برای تسلای خودم به این باور رسیده‌ام که،،، خانه عوض کرده‌ای! نفوذِ رویاهایم مرا می‌کشاند به لایه لایه‌ی اتاقی تنگ که با تبسمی همیشکی نگاهم می‌کنی اتاقی […]

آبان 12
شعر نکوکاری – حسن مصطفایی دهنوی

« نکو کاری » گر قافله سالاری ، بر خلق بُوَد سالار خلقی به همان منظور، همراه همان هستند گر قافله سالاری، خود راه نکردی گُم خلق دیگری آمد ، بـر قافله پیوستند گر منشأ هر کاری،یک اول نیکو داشت هر کار دیگر کردن ، بر منشأ آن بستند در راه ریاضت ها ، هرکس […]

آبان 12
شعر راستی – حسن مصطفایی دهنوی

« راستی » آن آخرین پیامبر ، آخر زِ ما چه خواهد آن راستی که بنمود ، از ما در انتظارس آن راستی که گویم از امر حق قرارس هر راستی و صدقی ، پابست کردگارس ای مردمان گمراه، کذب و دغل چه کارس هر کار با تقلب ، از راستی کنارس امر حقست و […]

مهر 25
شعر رسم محبت – حسن مصطفایی دهنوی

« رسم محبت » لعنت بر آن کسی، که به من رهزنی کند یا ذره ای به من ضرر آوردنی کند با دشمنان ، تو دوست بشو چون برادران تا شاید آن ، سخن به نکو گفتنی کند نام بـرادری و محبّـت میان گذار تا هر که دشمن است به تو، نا ایمنی کند دائم […]

مهر 23
شعر رأی عالم – حسن مصطفایی دهنوی

« رأی عالِم » هر که بر روی زمین ، منزلـش آباد کند بهتر است ، منزل عقبای خود آباد کند کار خیری اگرش در نظر است آن حاجی بِـه1 بُوَد گر دل و قلبِ بشری شاد کند یا کسی را که ببیند،شده مقروض2و ذلیل سعی و کوشش کند از ذلّتـش آزاد کند یا نصیحت […]

مهر 23
شعر آب فیروزی – حسن مصطفایی دهنوی

« آب فیروزی » حقیقت ، یاوران شد جاودانی نه چون تزویر و نیرنگ است فانی به معیار حقیقت ،هر که دل بست حقیقت شد به معیار جهانی من اندر راه حق ، وامانده بودم شیاطیـن رهزنـم بُد1 ناگهانی تو را در راه حق ،گر آرزویی است به تو گفتـم: حقیقت را بدانی حقیقت ، […]

مهر 23
شعر جنگ سوم – حسن مصطفایی دهنوی

« جنگ سوم » خدایا ، دین ما زین جنگ سوم الهی رشته اش بُـبریده می شد اگر دین، اولش جنگ و جدل بود زِ اول زین میان ،تاریده می شد اگر در دین ما ، صلح و صفا بود نکوتر نزد حق ، بگزیده می شد اگر جنگ و جدل اول به دین بود […]

مهر 10
شعر آب زلال – حسن مصطفایی دهنوی

« آب زلال » مددی1 تازه دیگر بار ، به من یار نمود صحبت تازه تـری ، آن به من اظهار2 نمود مدتی بود که یارم ، سخنـی هیچ نگفت: ای خوش ایندم،که به من این سخن اسرار نمود گفت: شایسته بُوَد هـر که به کارش نظری بهـر شایستگـی ، عاقبت کار نمود گفتم ای […]

مهر 02
شعر مرام برادری – حسن مصطفایی دهنوی

« مرام برادری » بر من برادر آنکه ، غمم خوردنی کند کی می تواند ، آنکه دلم آزردنی کند ما را دل از طریقه ی صحبت غنی کند کی می توان برادرش آزردنی کند آمد ندا به گوش من ایندم برادران نَـبْود 1 برادر آنکه به من دشمنی کند بر من برادر آنکه بیاموزدم […]

شهریور 29
شعر دریای طبیعت – حسن مصطفایی دهنوی

« دریای طبیعت » آنها که به دریای طبیعت بـنشستند از کوی حقیقت ، به یقین بهره نـجستند اندر تَه دریای طبیعت ، خبری نیست آخر خبر این است، همین خوردن و گشتند در بحر طبیعت ، پسـران مثل پدرها کور آمدن آنهـا و همه کور گذشتند آن قافله هـا ، سلسله هـا بیهوده بودن […]

شهریور 16
شعر دلتنگی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دلتنگی؛ صخره‌ای ست سیاه و، بزرگ! دلتنگی؛ در نمی‌شناسد پنجره نمیشناسد! می‌آید می‌آید وَ امانت را می‌گیرد، –جان به لبت می‌کند وقفه‌ای در کارش نیست اما می‌ماند، می‌ماند، می‌‌ماند… فقط، جابجائی‌اش با توست!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

شهریور 16
شعر کوکب بخت – حسن مصطفایی دهنوی

« کوکب بخت » روزگاری به سر این من دل خسته گذشت آرزویم به سر مویی به رضایت نگذشت ای خوش آن مردم خوشبخت،که هوشیار بگشت آرزویـش همه بـر طبق رضایت بگذشت طالع1 بخت چه بنوشت و چه قسمت بنمود مگر آن آرزویی غیر عدالت بـنوشت کوکب بخت2 من آن روز که بیدار نـبود جُرم […]

شهریور 14
شعر زبانحال امام بر بالین برادر ـ حبیب رضائی رازلیقی

” زبانحال امام بر بالینِ برادر “ . بر صورتِ تو بوسه زده خاکِ بیابان عاشق شده بر چشمِ سیاهت نُکِ پیکان . زیبا شده با خونِ جبین صورتِ ماهَت پنهان مشو در پشتِ غبار ای مهِ تابان . خارج شدی از نهرِ فرات با لبِ تشنه شرمنده شده ناله کند رودِ خروشان . افتادن […]

شهریور 09
شعر عهد حسین(ع) – حسن مصطفایی دهنوی

« عهد حسین(ع) » دانا منم که جان فکنم ،در دیار دوست2 جان می دهم به قامت ، پُر افتخار دوست جانی که آن به من بسپُرده است کی رواست بسپارمش ، به خاک ره رهگذار دوست کار حسین(ع) و کربلا غیر از این نبود این یک نشان راه بُوَد بر دیار دوست دانا دلان […]

شهریور 08
شعر شب عاشورا – حسن مصطفایی دهنوی

« شب عاشورا » امشب برای عاشقان ، برنامه امضاء می شود فردای عاشورا بِبین ، عاشق هویدا می شود درکربلا عاشق ببین،با سر به کوی دوست رفت این همت والا، از آن اولاد زهرا(س) می شود هر سر که دارد عشق حق ، فردا به هنگام نبرد می جنگد آن با گمرهان،واضح به فردا […]

شهریور 04
شعر وهب – حسن مصطفایی دهنوی

« وهب » جنگ نیکی کرد اینک شادمان خالق اکبر ز تو باشد رضا می نمایم من به عهد خود وفا ای خدا هستم به مرگ خود رضا ای وَهب1 عهد مرا کردی وفا مادرت را ، از خودت کردی رضا اجر تو باشد به نزد آن حسین (ع) شافع2 محشر بُوَد ، روز جزا […]

مرداد 29
شعر فیض یزدان – حسن مصطفایی دهنوی

« فیض یزدان » دیشب ز فیض یزدان ، بهـرم بشارت آمد آن پیک با سعادت ، با صد اشارت آمد از یک اشارت آن ، ویرانه خانه ی دل بهتر ز اولش آن ، خود بر بنایت1 آمد آن شب که قرب یزدان،حکمت بمن بیاموخت حکمت به من اثر بخش، همچون عنایت آمد دل […]

مرداد 29
شعر خوبم، تو چطور؟! – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

خوبم؛ شبیه فانوس کنج انباری، که دل پری از لامپ‌ها دارد خوبم، شبیه گلدان کنار پنجره که با حسرت گل‌های آفتابگردان مزرعه را نگاه می‌کند خوبم؛ شبیه قایقی پیر در خشکی که می‌داند دیگر به آب نمی‌اُفتد خوبم؛ شبیه کاسِتی که سال‌هاست آواز عشق‌اش،،، در پس خاطره‌ها جا مانده خوبم اما؛ –حال تو چطور است؟! […]

مرداد 22
شعر راه حرص – حسن مصطفایی دهنوی

« راه حرص » گـر آدمی به گنج قناعت رسیده شد زآن گنج ، بهره اش ز خدا آفریده شد از گنج در قناعت1 حق ، منعمـس2 بشـر بویی از آن اگر به مشامش رسیده شد از منبع تمام جهان ، سیر کی شود گر حرص3 وارد بدن، از راه دیده شد جنگ جهانی است […]

مرداد 18
شعر حد وصال – حسن مصطفایی دهنوی

« حد وصال » علی(ع) اعلا زِ مُلک بی زوال است تمام فعل و کار آن ، حلال است علی(ع) عالیتریـن مردمـان بود تبهکاری زِ علم آن ، محال است علی(ع) علمش به دنیا کم نظیر است علی(ع) دانا به علم ذوالجلال1 است علی(ع) بیهوده حرفی را نمی گفت : فقط حرفش ، زِ دشمن […]

مرداد 13
شعر سقف رویـا – فرزاد صفانژاد

. شاید یه روزی سهم هم باشیم با هم شدن رویای دوری نیست ، من صادقانه عاشقت هستم ، درمانِ عاشق ها صبوری نیست ! .. در فکرِ تنها بودنم هستم وقتی که دوری از من و رویأ میترسم از این خلوتِ بی تو ..، میترسم از هرلحظه ، از فردا .. .. دیوانگی تنها […]

مرداد 13
شعر کمال دایره – حسن مصطفایی دهنوی

« کمال دایره » کمال دایره ی ملک بی زوال1 هستی برای ملک بقاء ، نوگلی به باغ هستی عقاب تربیتـی بـر فساد سود جهان زِ سود ملک جهانس، تو بی دماغ2 هستی خوشا کسی که ضرر می کند زِملک جهان برای ملک بقایَـس پرشتی باغ هستی به ملک و مال جهان ، عاقلان نـبندند […]

مرداد 13
شعر رهایی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– رهایی: این روزها؛ گونه‌های یکسانم؛ زیر پای اشک‌هائی خشن، –لگدمال شده‌اند… وقت‌هایم می‌خواهند، از یک تهاجم وحشی پاندولی سرعتی بسازند تا برسم به آرامشی کمیاب! دستی بکش، به شیارهای راه‌راهِ حدودی گمراه تا فلشی مطمئن به نگرانی‌ام پایان بدهد!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مرداد 13
شعر بالا سر – حسن مصطفایی دهنوی

« بالا سر » من از اول تو را ،گر سجده کردی مگر معبود من ، اول نـبودی غلط کردم،من اَر دور از تو بودم مگر بر من ، تو بالا سر نـبودی مگر من بنده ی، مخلص نـبودم مگر خود تو به من داور نـبودی چرا گفتی به من دیوانه هستم مگر بر من […]

تیر 20
شعر باده ی حق – حسن مصطفایی دهنوی

« باده ی حق » آنکس که جام باده ی حقش به کام شد میثم1 بُد آن ،بگفت و زبانش لجام2 شد ناصح کلام حق و حقیقت مَبـر زِ یاد میثم چو حق بگفت: فدای کلام شد حرف حق است و معنویت در طریق حق آن گفتنـش زِ ماست ، به ما ضد کام شد […]

تیر 20
شعر باور کنیم – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

کارگر،،، شعر نمی خواند، کتاب هم! کارگرها کم تر عاشق می شوندوُ، زیاد گرسنه! … کارگر،،، کار می خواهد و “پول” تا روزهای برفی ی بیکاری سرپناهی داشته باشد –کنارِ همسر و فرزند! … کارگرها کار می خواهند نه قانون،،، –کار می خواهند نه سندیکا، –کار می خواهند نه انجمن! کارگر، –ایسم نمی شناسد! … […]

تیر 20
شعر باغ جهان – حسن مصطفایی دهنوی

« باغ جهان » هر غنچه گُل که دیدم، شوقم به گل فزون شد در باغ گل نـشستم ، شوقم به بوستان شد شبنم زِ برگ گلها ، بر چهره ام فرو ریخت از آن طراوت گل، این چهره لاله گون شد در باغ گل هر کس ام دید ،همراه من بیامد هرکس که شوق […]

تیر 14
شعر تاسّی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

خودم را تسکین می دهم که،،، از این سفر بر می‌گردی؛ بر می‌گردی، — مثلِ همیشه اما’ چه می‌شد مانندِ کودکی‌ها مرا هم، با خودت می‌بردی؟ به سرم می‌زند گاهی اینجا دیگر جای من نیست. یقین دارم: از میان تمام آدم‌های زمین فرشته‌ای بودی که از جانبِ خدا برای(ما) نازل شده بودی… از روحِ بزرگت […]

تیر 14
شعر قدرت دست خدا – حسن مصطفایی دهنوی

« قدرت دست خدا » مرکز ایمان کجاست ،حکم که بر ما رواست شاه که شاهی بجاست، قدرت دست خداست مرکز دین پیش ماست ، تابع امرِ خداست هر که به ما تابع است ، تابع امر خداست مرکز ایران ماست ، تابع یزدان ماست هر که در این راه ماست، پیرو شیر خداست مهر […]

تیر 14
شعر صفای حرم ـ حبیب رضائی رازلیقی

( صفای حرم ) شمس و قمر محوِ تجّلایِ تـو در دلِ مـا عشـقِ توّلای تــو گنبـدِ زیبـایِ تو رخشنـده تـر طلعـتِ نورت شده تابنـده تـر تربـتِ پاکَـت دلِ مـا را شَفـا حُجتِ حق ، شمسُ شموسِ وفا گشتـه تو را ضامـنِ آهو لقـب سائِلتَـم ، نامِ تـو دارم بـه لـب کـن کَرمـی زائـرِ شرمنـده […]

تیر 13
شعر باور کنید – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– باور کنید: من،،، مترسکی هستم، در جالیزاری دور وُ، متروک! کلاغ های لعنتی، با سُخره ای فجیع کنارم می نشینند! و خیره مى‌شوند، به دکمه های پیراهنم که پر از تنهائی ست! و منقار می کوبند بر کلاه پوسیده ی من… آه،،، اگرچه فارغ از چیستی ام، خرسندم از معاشرتی هرچند تمسخرآمیز! سعید فلاحی […]

تیر 12
شعر صفات حق – حسن مصطفایی دهنوی

« صفات حق » یارب تمام رو بـنمودن ، به کوی تو تا بـشنوند آدمیـان ، گفتـگوی تو هر سر که رو به کوی تو شد، سرفراز شد باید شکست ، سر که نـباشد به کوی تو من جستجو کنم ، زِ تو اندر فضا و دشت ماندن به دشت کفر، زِ بی جستجوی تو […]

تیر 12
شعر دل سپرده – حسن مصطفایی دهنوی

« دل سپرده » من دل سپرده ام سر کوی ولای تو روز ازل بـشد دل من مبتلای تو روز الست1 تا که بگفتـی ، بگو بلا من لا نـگفتم و بـگفتم بلای تو در طول عمر ، دولتـی آورده ام به دست نَـبْود مگر که از درِ دولت سرای تو دولت برای من نَـبُوَد […]

تیر 10
شعر آرزو – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

درخت نارنج، داخل حیاط… پدر پیرم روی تخت، مادرم کنارش،،، –در قاب! بغضی به مهمانی گلویم آمده است در این میان یک چیز کم است، — تو!!! کاش میان این خانه، –قدم می‌زدی!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

تیر 04
شعر طلعت یزدان – حسن مصطفایی دهنوی

« طلعت یزدان » خدا را کی توان دیدن، توان با عقل فهمیدن کز اول اینچنین بودس، همه با عقل خود دیدن خدا فرد است و بی همتا،همه این نکته سنجیدن خدایی گر دوتا بودن ،بهم بودن به جنگیدن همـه دانشوران هـر چنـد گرد نکته گردیدن خـدا را نام بـشنیدن و صنـع قدرتش دیدن خدا […]

خرداد 30
مرداب بودم ـ حبیب رضائی رازلیقی

“مرداب بودم” . چو مست باده هایِ ناب بودم ندیدم رفتنت را خواب بودم . نگاهم خیره برگیسویِ چون شب رخِ زیبایِ چون مهتاب بودم . گمان کردم که می مانی و امّا تو بودی رود و من مُرداب بودم . به اَمواج خروشانم سپردی به شب افتاده درگرداب بودم . دلم از رفتنت در […]