حرف من، یه قصه ی تازه شعر من؛ یه عشق بی اندازه من همون ، ترانه ی بارون، پاکی، گلای توو…
به نام خدا تو صدات یه جنس خاصه شاید از جنس قناری تو نگات قصیده داری خودت هم خبر نداری…
تو نگام میکنی و من سر رو شونه هات میزارم مثل آبم مثل بارون انگار که دنیارو دارم توو…
یه وقتا هست میبنی ستاره هم بیرنگه خورشید تو آسمونم انگار با ماه میجنگه نگاه کن ای…
فاصله بین من و تو نقطه ای بی حد و مرزه تو یه کابوس؛من یه رویا دل این دنیا میلرزه سهم…
خط به خط عشق را معنا کردم در دفتر جبر تقدیر واژه ویران گر انکار را منها کردم تکه تکه…
قاصد خوش خبر شهر دلم فصل پرواز رسید مقصدت چیست؟ کدام سو؟ شاید آن ابر سفید قفس قصه ی دل…