دسته: نویسندگان

فروردین 02
داستان مادربزرگ من فضایی است – علیرضا هزاره

از قدیم ها و خیلی سال پیش شاید بگویم دوران کودکی باورتان می شود که من از مادربزرگم می ترسیدم هنوز هم می ترسم می پرسید چرا؟ از آخرین خاطرات کودکی ام که در گوشه خاطراتم است همین قدر یادم می آید که دفعه اولی که من عقل درست و حسابی داشتم و تازه می […]

اسفند 11
داستان هرمز (4) – علیرضا هزاره

موجود عجیب خنده بلندی کرد با مشت یکی از ملوانان را به بیرون از کشتی پرتاب کرد بعضی از ملوانان چند قدم به عقب رفتند هرمز فریاد زد: (بکشیدش ، او موجود خبیثی ست) ملوانان به سمتش دویدند غول با حرکات دستش هر یک را به گوشه ای پرتاب میکرد هرمز به سمتش حرکت کرد […]

بهمن 15
داستان هرمز (3) – علیرضا هزاره

درمیان انبوهی از مه افراد سعی می کردند کنار هم دیگر جمع شوند تا شاید راهی برای نجات باشد بدن همه از ترس می لرزید ناگهان تکان شدیدی بدنه کشتی را به لرزه در آورد جلوی کشتی به قدری سنگین شده بود که پایین تر از قبل شده بود هرمز تعدادی از سربازان را به […]

دی 09
داستان درد – سعید کنف چیان

درد شب به نیمه ها نزدیک می شود، قدم هایش آرام تر می گردد و زانوی پاهایش قفل گشته و توانی دیگر ندارد، در کنج جوی آبی می نشیند و سرما را در آغوش می گیرد و در فکر فرو می رود، امروز داماد و دخترش او را از خانه به بیرون انداختند، بعد به […]

دی 03
داستان آقای ک – سعید کنف چیان

آقای کثیف یک شب سرد زمستانی،با یک عالم رویاء که آقای کثیف را فرا گرفته بود سیگار و دوباره سیگار خیلی آرامش بخش بود. زندگی با رویاهایش زیباست و خوشا به حال کسی که رویاءاش راه به حقیقت داشته باشد.آقای کثیف بازنشسته یکی از ارگانهای نظامی بود ولی با شصت سال سن هنوز خیلی خوش […]

آذر 23
شعر رده پای سپید برف – ژیلا شجاعی (یلدا)

زمستان است و فصل سرما شده اند خونه نشین باز آدم ها مشت مشت می ریزد شکوفه از آسمان می نشیند بر دامن خاک آلود زمین ها رختی از حریر می دوزد زمستان بر تن خشک و یخ زده شاخه ها می بافد فرشی از بلور با آب یخ زده رودخانه ها رده پای دانه […]

آذر 20
شعر گریه کن ابرک سفید – ژیلا شجاعی (یلدا)

ابرک سپید نشسته در آسمان برای تو بهانه ای است باز بهاران پس اشک بریز و ببار باران تا پر شکوفه شود باغ و بستان اشک تو بر روی زمین می شود چمنزار می شود آب روان و می رود به جویبار می شوید شاخ و برگ درختان اشک تو، تن خاک آلودشان شاخه های […]

آذر 20
شعر فرشته ای به نام زن – ژیلا شجاعی (یلدا)

دختری است از جنس آفتاب چهره او مثال مهتاب خواهر بودن هست برازنده اش نام پر مهر مادر زیبنده اش تن پوش عشق ورزیدن بر تنش به زنجیر وفا کلید دوست داشتن بر گردنش قلب او از حریر مهر ورزی بافته شده چشمانش شبنمی است باران زده بر کاغذ سرنوشت، مُهر عشقش حک کرده اند […]

آذر 17
شعر عطرآگین است آغوش گرمت – ژیلا شجاعی (یلدا)

ز رخ زیبایت مادر، بهتر جایی ندیدم در آن قلب پر مهرت به جز صفا ندیدم تو ای مادر بیا در شبهای تاریکم به جز چشم سیاهت نورانی تر ندیدم به وقت بیماری بیا به بالینم طبیبی من حاذق تر از دستان تو ندیدم گل دوست داشتن رونق دارد در باغ مهرت به جز مهر […]

آذر 17
شعر پدر – ژیلا شجاعی (یلدا)

ظلماتی است شب زندگیم بی فروغ چشمانت کویری است تنم بی حضور مهربانت تنم شکوفه باران از مهر دستانت گل واژه های خوبی پیوسته در کلامت پندهای نغز و ناب همیشه از زبانت به وسعت دریاست صلابت قدمهایت کوه غبطه می خورد بر استواری اندامت گل واژه های ایثار در سرزمین مرامت آکنده گشته قلبت […]

آذر 17
ترانه خنده ای از گریه غم انگیز تر – ژیلا شجاعی (یلدا)

اشک می چکد از دامنم از دوری نگار شمع نیمه سوخته ام در دامان روزگار وسوسه نسیم می کند خاموشم هنوز هم دلی دارم غم دار گشته ام بی شعله و خاموشم اشک غم برده مرا بر سر دار سردم و سوت و کور و خاموشم غم به قلبم می زند زخم بسیار این نسیم […]

آذر 17
ترانه وصف یار – ژیلا شجاعی (یلدا)

فروغ چشمانت میخانه ای ساغر لبهایت می جانانه ای دست در دستانت تکیه گاه خانه ای عطر گیسوانت نسیم مستانه ای قلب پر مهرت مهر تابنده ای در دل پاکت خورشید تابند ه ای قد چون سروت بر سرم سایه ای شادی خنده هایت شوق دوباره ای

آذر 16
ترانه غرق در موج روزگارم – ژیلا شجاعی (یلدا)

می بازد رنگ گلهای کاغذی احساسم مچاله می شود هنگام باران اشکهایم در غروب غمبار غمهایم می نشینم به نظاره غصه هایم صد فریاد می کشم از دردهای پنهانم گل های زرد می رویند در باغچه تنهایم شکسته در گلویم صدای نوایم در گوشه تاریکم نشسته و بی تابم احاطه کرده دیوارهای حسرت تن رنجور […]

آذر 16
ترانه یادبودی از عشق – ژیلا شجاعی (یلدا)

جز گلهای خاطراتت، در باغچه یادم نیست جز عشقت، یادبودی در خاطرم نیست شوره زار دیدگانم، عکس رخ ماهت تکیه گاهی جز تکیه شانه هایت نیست مست و غزل خوان در کوی وفایت طنین قدمهایت جز در گوشم نیست چشم من اینک بر گونه می بارد اشک من جز غم هجران نیست دلم را با […]

آذر 13
داستان هرمز (2) – علیرضا هزاره

مه همه جا را فرا گرفته بود آسمان به تاریکی شب گشته بود کشتی تکان های سهمگینی میخورد ملوانان هر یک به سمتی می دوید هر چند لحظه صدای فریاد ملوانی از گوشه ای می آمد هرمز همه چیز را زیر نظر داشت ترس را در چشمان ملوانان می دید عده ای از ملوانان در […]

آذر 13
شعر بازار دیگر – حسن مصطفایی دهنوی

« بازار دیگر » چون گذشتیم و بـرفتیم به بازار دیگر آمدن باز در اینجا ، نـتوان بار دیگر کام ما را نـدهد ، دلبر7 ایّام جهان تا نـبندیم نظر در پی دلدار8 دیگر هوس مردم دنیا نـگذارد که کسی رأی عقلـش بـنهد در ره گفتار دیگر چون در آنجا به حساب خودمان باز رسیم […]

آذر 13
شعر بخششی بی منت – ژیلا شجاعی (یلدا)

به بخشندگی چشمان خورشید که می درخشد بی منت به روح بلند و گوارای باران که می بارد بی منت به مهتاب آسمانی که می تابد بی منت به دشت پر سخاوت که می رویاند برتنش بی منت به درخت پر بارسیب باغ که میوه می دهد بر شاخه هایش، بی منت به ابرهای سپید […]

آذر 13
ترانه یادبودی از عشق – ژیلا شجاعی (یلدا)

جز گلهای خاطراتت، در باغچه یادم نیست جز عشقت، یادبودی در خاطرم نیست شوره زار دیدگانم، عکس رخ ماهت تکیه گاهی جز تکیه شانه هایت نیست مست و غزل خوان در کوی وفایت طنین قدمهایت جز در گوشم نیست چشم من اینک بر گونه می بارد اشک من جز غم هجران نیست دلم را با […]

آذر 13
شعر هست بخشش و کرمت هویدا – ژیلا شجاعی (یلدا)

بر قعر اقیانوسها بر پهنای زمینها بر نگاه پر تلاطم دریاها بر موج سواری ماهی ها بر برگ نیلوفر های آبی در کنار برکه مهتابی بر آواز قناری روی شاخه ها بر غربت چشم آهوها بر جنگل سبز پوشیده از برگ بر وسعت جاده نشسته در برف بر هفت رنگ، رنگین کمان بر آواری غم […]

آذر 13
شعر شبانگاه – ژیلا شجاعی (یلدا)

در سینه چاک آسمان گل سینه ستاره آویخته قرص ماه مهتابی شب چشمانش را به گیسوی شب دوخته رقص شب پره های نورانی بر رخ برکه نور پاشیده آفتاب لم داده ، در پشت قله ها چشم آفتاب تا صبح فردا خوابیده در گوش لاله های وحشی نیمه شب، آواز شبانگاهی خوانده بسته قاصدک چشمانش […]

آذر 11
شعر سنگ ریزه های کف رودخانه – ژیلا شجاعی (یلدا)

بر روی آیینه زلال رودخانه بازی می کردند سنگ ریزه ها آنقدر کم آب بود رودخانه که پای می گذاشتند در آن آدم ها هر روز کم آب تر می شد رودخانه تشنه تر می شدند علف ها یک روز آفتابی باد تندی وزید بالای رودخانه خورشید ناگهان خزید پشت ابرها ابر غرید و رسیدن […]

آذر 11
ترانه می گذرد اکنون روزها – ژیلا شجاعی (یلدا)

می گذرد اکنون روزها مثل گودالی ام در آب گشته ام زندانی انزوا گویی رفته ام در خواب نیست مهربانی دلدار ز رنج تنهایی بی تاب در سکوت ممتد انتظار نیست پیغامی ناب پر زده مرغ خنده ام گل شادی گشته نایاب

آذر 11
شعر تپش های سیاه و سفید – ژیلا شجاعی (یلدا)

چهره آدمها هست رنگارنگ کبود و سرخ و سیاه زرد و سفید و ارغوانی رنگ اما رنگ قلبها هست دو رنگ یا سفید است و یا سیاه رنگ گاه می تپد در سینه ای سفید، قلب سیاهی گاه سفید است قلبش، آن سیاه پوست پا پتی گاه مردی با رخی زرد رنگ قلبش چون آیینه […]

آذر 10
شعر دیده به دل دوخته ام تا بیایی به میهمانی – ژیلا شجاعی (یلدا)

دیده به دل دوخته ام تا بیایی به میهمانی بر درخت سبز نگاهت شاخه های مهربانی در عمق لبانت آوای مهر انگیز همزبانی تک درخت تنومند شانه هایت تکیه گاه بی پناهی در میان برق دیدگانت عاطفه می باری قلب رئوف بیکرانت گشته چشمه ساری سرزمین خشک تنم را نجات داده از خشکسالی در یادم […]

آذر 06
شعر از برکت قطره های باران – ژیلا شجاعی (یلدا)

سبز گشته چمن به اشتیاق باران بر شیشه نازک دل می زند نم باران بر فصل سرد تنم شوق دلپذیر باران مانند آفتابی است در گرمای تابستان قد می کشند علف ها در زیر پای درختان غنچه شکوفه کرده در میان مرغزاران بلبل می خواند آواز بر روی شاخساران می جوشد از برکت دانه های […]

آذر 06
شعر پاییزی با هزاران رنگ – ژیلا شجاعی (یلدا)

برکه پر آب، از باران پاییزی می شود لب تشنه علفزار، دوباره سیراب می شود بیدار می شود گویی جهان از خواب هم همه ای در میان شهر جاری می شود رقص شاپرکها در کنار مرغزارها با آب بازی مرغابی ها شادی برپا می شود صدای هم همه چلچله ها می رسد به گوش با […]

آذر 06
شعر دل عاشق کجا می گردد و معشوق کجا – ژیلا شجاعی (یلدا)

تنگ بلورین هست ماهی را خاطرخواه نمی داند مانده ماهی در حسرت دریا قناری کنج قفس در رویای بوستان نمی داند آوازش را قفس هست خاطرخواه گل سرخ خواب باغچه را می بیند هر دم نمی داند گلدان هست عطر تنش را خاطرخواه از دست سیاهی فراری است مهتاب نمی داند شب سیاه هست نورش […]

آذر 06
شعر پایان دلدادگی های گل و گلدان – ژیلا شجاعی (یلدا)

چه تماشایی بود به گل نگاه گلدان تکیه داده بود گل به خاک های گلدان گل زیبا دل برده بود از گلدان ساقه گل پنهان بود در خاک گلدان دم از عشق گل می زد هر روز گلدان چه زیبا بود و با طراوت گل در گلدان به باد پاییزی از لب دیوار افتادگلدان شکست […]

آذر 06
شعر می چکد از دیده باران – ژیلا شجاعی (یلدا)

بر فراز آسمان می کشند ابرها نقش هایی ناب از دیده باران می چکد قطره های اشکی تابناک جاری می شود بر تن برکه و گونه های خاک می سازد ترنم باران هر لحظه هوایی پاک سنگ های کف رودخانه عاشق زمزمه های آب می رقصند زیر باران با ساز و نوای قطره های آب […]

آذر 06
شعر جدال شب و روز – ژیلا شجاعی (یلدا)

خورشید مو طلایی بر تنش پیراهنی زمردین دست در دست روز می آید میهمانی در زمین نور خورشید در روشنایی روز می گردد پیدا آفتاب طلایی با رسیدن روز می رسد از راه در مسیر هم می گردند شب و روز ناپیدا حریر روز از رنگ مشکی شب پیوسته جدا چهره ماه، پشت نقاب شب […]

آذر 02
شعر تازیانه سرما – ژیلا شجاعی (یلدا)

از خانه ابری کهکشان بانوی برفی گشته میهمان بر تنش پیراهن سپیدی بر پایش کفش های برفی کشیده پرده توری برف بر تن زمین ها زده حصاری از یخ سر تا سر جاده ها برف سپید آمده در کوچه باغ ها سپید گشته حیاط و پشت بام ها نقش می زند رده پای عابران بر […]

آذر 02
شعر سرشار از زندگی – ژیلا شجاعی (یلدا)

باران می بارد از دیده آسمان همچون گریه ای از فرط خوشحالی قطره قطره های آب می نوازند نغمه های فرح بخش زندگی شبنم زیبای صبحگاه همدم گل سرخ در باغ پیچیده باز نجوای بلبلان شیدا دارد تماشا پرواز مرغک های بی قفس پر شده دنیا از هوای پر نفس می چرخد و می چرخد […]

آذر 02
شعر به رنگ زندگی دنیای ما – ژیلا شجاعی (یلدا)

می نشیند صبحدم، شبنم زیبا بر برگ های سبز گلپونه ها نسیم خوش مهربانی می گذرد از میان شاخسارها می ریزد شکوفه های سفید و ارغوانی در دل باغها و بستانها آواز خوش جویبار می پیچد بر تن دشتها به گوش هر رهگذر می رسد نغمه های بلبلان و سارها غاغای مرغابی ها در مسیر […]

آذر 01
شعر می رسد شب – ژیلا شجاعی

خواب می آید به چشمها خورشید می رود پشت کوهها می پیچد در هوا عطر شب بوها ماه می رسد به جاده ابریشمی کهکشانها مهتاب می دزد نور را از ستاره ها باغ می خوابد با صدای لالایی جیرجیرکها با آواز باد می رقصند شاخه درختها می تابد نور ماه بر برکه ها پروانه های […]

آبان 27
شعر من زنم شاعر – ژیلا شجاعی (یلدا)

از قطره های درخشان شبنم وجودم همچون فصل بهار پر از کرشمم چون برگ های پاییزی می ریزد دانه های اشکم گاه می گیرد مثل روزهای سرد زمستانی دلم سخاوتمندانه مثل باران تند می بارم سرسبز و جاری رودخانه زندگیم گل پونه های مهر می شکفد بر دامانم می سپارم به کوه صبوری غم هایم […]

آبان 25
داستان فصل های یک زندگی (1) – ژیلا شجاعی (یلدا)

فصل اول ( دوران تحصیل ) ستاره دختر قصه ما خیلی سر به هوا بود از اول که به مدرسه رفت اولا که از مدرسه خوشش نمی اومد و همش فکر می کرد که یه جای وحشتناک پا گذاشته. دوم اینکه دل به درس نمی داد. از همون روز اول نمراتش کم بود. اولین روز […]

آبان 25
شعر کودک کار – ژیلا شجاعی (یلدا)

کودک کار خیمه زده موج غم در چهره دریایی ات نیست سفره ای از نان به جز گرسنگی ات زخم می زند شلاق فقر بر تن خستگی ات اشک غم می بارد از چشمان بارانی ات دست پر عطوفتی نیست ارزانی ات جز زمین سخت که می فرساید پیکرت ژنده و شرحه شرحه شده جامه […]

آبان 25
شعر زمین در بستر مرگ – ژیلا شجاعی (یلدا)

زمین در بستر مرگ رنگی بر رخسار تب دار زمین نمانده یک نهال هم از قامت سرو درختان بر جا نمانده زمین در بستر مرگ است از تار و مار آبادی ها یک تار و پود هم از خلعت سبزش بر جا نمانده بر سر مرغان طرب انگیز، آوار گشته لانه ها جز پرنده ای […]

آبان 25
شعر مهربان شو تا حال جسم و روحت به شود – ژیلا شجاعی (یلدا)

مهربان شو تا حال جسم و روحت به شود مهربان شو تا سرای جهان به نامت شود گر همه جا خار، گلستان جایگاهت شود قلبت چون آیینه بدرخشد تابناک چهره ات آسمانی و رخشان شود لبریز از عیش و طرب خنده پر مهرت مرغ شادی غزل خوان باغ لبانت شود گر روزگار اشک افشان کند […]

آبان 25
شعر مرگ کبوتران شاعر – ژیلا شجاعی (یلدا)

مرگ کبوتران آه ای کبوترهای پر بسته که از باران ستم پرها شکسته از ظلم زمستان سیاه بی رحمی برف شلاق بر تن سفیدتان نشسته آتش سوزان درد می پاشد جرقه ای بر بال های خسته مرغ مهاجر بی رحمی دانه ها را برده، مانده ابد گرسنه سنگی جدا شده قلتیده از کوه نامردی بال […]

آبان 24
ترانه به امید اجابت ترانه سرا – ژیلا شجاعی (یلدا)

کز کرده سایه غم بر گوشه ابروانم شاخه خشک گریه ، کور کرده دیدگانم مژه بر هم نمی زنم و از زنده ماندن پشیمانم تنی تب دار دارم و جز مرگ راه ندارم شقایق های پر پر شده در میان باغ آرزوهایم نگاهی که شکسته شوق شادی را بر لبانم ز لحظه های غم بار […]

آبان 24
داستان عشق ابدی (9) – ژیلا شجاعی (یلدا)

مریم گریه های شبانش ادامه داشت. زمانه خانم از رنگ و روی پریده مریم تعجب می کرد به خودش گفت ای بابا این دختر چشه باید حتما ببرمش یه چک آبه کامل . بعد رو کرد به مریم و گفت: مریم جون یه وقته دکتر باید واست بگیرم . مریم با تعجب گفت: چرا زمانه […]

آبان 23
داستان عشق ابدی (8) – ژیلا شجاعی (یلدا)

مریم نشست پشت میز آشپزخونه و یه چایی ریخت با کمی نون پنیر خورد بعدش رفت تو اتاقش و در رو بست. فرانک میز صبحونه برای محمود چیده بود ولی محمود گفت نه دیگه صبحونه نمی خورم.بزار حسابی گشنمون شه ناهار عروس خانم رو بخوریم. فرانک میز صبحونه رو جمع کرد . ساعت دو بعد […]

آبان 21
شعر می بینم در باورم معبود یگانه ام را – ژیلا شجاعی (یلدا)

می بینم در باورم معبود یگانه ام را می بینم در باورم سپیده صبحی برای روز روشن را می بینم در باورم درخششی برای آفتاب را می بینم در باورم برای باغچه مثل گل را می بینم در باورم برای درخت مثل ریشه را می بینم در باورم شاخه گلی برای پروانه را می بینم […]

آبان 21
داستان عشق ابدی (7) – ژیلا شجاعی (یلدا)

زمانه خانم گفت: آره محمود چه قولی بهش دادی. محمود گفت هیچی مامان شما جدی نگیرین . فرانک ابرویی بالا انداخت و گفت اما من محمود جدی گفتم فکر نکن با یه ماهی پلو می تونی من رو خر کنی. من هر جا اراده کنم می تونم ماهی بخورم پس این بازی رو تمومش کن […]

آبان 20
شعر معاشقه با پروردگار – ژیلا شجاعی (یلدا)

محرمی بهتر از تو در این دنیا نیست تا تو هستی در کنارم حاجتی به خلق نیست گر نباشد شعله شمعی شب افروز تا تو هستی ترسم از تیرگی ها نیست دل به تو داده ام و تنی دل شاد دارم در آسمان چشمانم ابر غمباری نیست هر لحظه گشته لبانم مزین به نامت با […]

آبان 20
شعر قصه باران شاعر – ژیلا شجاعی (یلدا)

قصه باران دست در دست هم دارند ابرها نقاشی می کشد باز ابرها فصل با طراوت باران است دست به کار شده اند ابرها باد می وزد در پهنای آسمان هم همه ای است در میان ابرها آسمان می شود سیاه و تار می ترسند و می لرزند ابرها می رسد از راه غرش رعد […]

آبان 20
داستان عشق ابدی (6) – ژیلا شجاعی (یلدا)

مریم اشک تو چشاش جمع شده بود به محض اینکه فرانک از اتاقش رفت در اتاقش رو قفل کرد . عروسک محبوبش رو برداشت و با اون اشک چشماش رو پاک کرد و رفت تو تخت بعد از ده دقیقه بالشش خیس خیس شده بود خودش هم نفهمید چند ساعت گریه کرده. یه دفعه به […]