از قدیم ها و خیلی سال پیش شاید بگویم دوران کودکی باورتان می شود که من از مادربزرگم می…
موجود عجیب خنده بلندی کرد با مشت یکی از ملوانان را به بیرون از کشتی پرتاب کرد بعضی از…
درمیان انبوهی از مه افراد سعی می کردند کنار هم دیگر جمع شوند تا شاید راهی برای نجات…
مه همه جا را فرا گرفته بود آسمان به تاریکی شب گشته بود کشتی تکان های سهمگینی میخورد…
دریا آرام بود کشتی بازرگانی تاجر بزرگ شهر به سمت شرق در حرکت بود ملوان کشتی فردی نبود…