شعر از برکت قطره های باران – ژیلا شجاعی (یلدا)

سبز گشته چمن به اشتیاق باران
بر شیشه نازک دل می زند نم باران
بر فصل سرد تنم شوق دلپذیر باران
مانند آفتابی است در گرمای تابستان
قد می کشند علف ها در زیر پای درختان
غنچه شکوفه کرده در میان مرغزاران
بلبل می خواند آواز بر روی شاخساران
می جوشد از برکت دانه های باران
چشمه ای که بی آب بود سرتاسر زمستان

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • حسن مصطفایی دهنوی
    1398-09-06 در 11:55 ب.ظ

    درود ها
    بسیار زیبا سرود ه اید
    پاینده باشید

    • yalda
      1398-09-26 در 12:18 ب.ظ

      سلام و عرض ادب و احترام
      در باغ احساس هایم تنهایی پرسه می زدم ناگهان دستی پر از مهر تنهایی هایم را دزدید او آشنایی بود غریب که شاخه گل مهربانی را برایم آورده بود.
      زنده باشید و سر بلند استاد نازنین که بر برگ برگ دفتر احساس هایم نور امید تاباندید سپاس

افزودن دیدگاه