شعر عالم به دنیا – حسن مصطفایی دهنوی

« عالِم به دنیا »
زِ صحبتهای مخلوق و زِ تاریخی که در دنیاست
چنین عاید شود ما را ،که عالِم2 دائماً تنهاست
هرآن عالم که سابق بود،لیکن صحبتش تنهاست
هرآن جاهل که بشنیدم،بگفتا صحبتش بیجاست
کس اَر عالم به دنیا شد، زِ دنیایش نبودی سود
ولیکن ظاهرش اینست،که نامش دائماً بر جاست
مداماً مردم جاهل ، زِ دنیا می شوند خوشدل
به دنیا عالمان را خوشدلی،یک صحبت بیجاست
الا ای مرد روشندل ، مَده بر مال دنیا دل
که سود مال دنیا عاقبت،یک دود و واویلاست3
خرابی جهان جانا ، زِ دست مردم دنیا است
به این آتش که میسوزیم وباید سوخت چون ازماست
برادر مال دنیا را ، بشـر محتاج می باشد
ندانم از چه رو این مال دنیا ،با بدان همراست4
به کار زشت ونقص وعیبِ مردم دیده ات بیناس
چرا آن دیده ات از نقص وعیب خویش،نابیناست
برادر فکر دنیا را رها کن ، تا که بـتوانی
کنی فکری،رَوَی راهی که عالم خرم از آنجاست
حسن از علم و حکمت توشه ای می خواهد آن منزل
که آن منزل زِ علم و حکمتِ اعلاتری برپاست
***
2- دانا- خردمند 3- افسوس- دریغا 4- همراه

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه